یه روز خونه ی عمه جون

سلام سلام صد تا سلام خوبید دوستام خوبید دوستام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پست امروزمون با رفتن  من به خونه عمم به روز میشه دیشب با عمم اینا رفتم خونشون و بعد از کلی لی لی بازی  جامونو پهن کردیمو میخواستیم بخوابیم  تا ساعت 3 منو آجی نیایشم ((دختر عمه بزرگم)) که میره هفتم حرف  زدیم و یهو دیدیم که چراغ حیاط روشن شد  حالا ما مونده بودیم چیکار کنیم که آجیم رفت تو آشپزخونه و یه چاقو قصابی آورد! ! ! ! ! ! و چراغ قوه گوشی باباشو روشن کردو رفتیم پشت پنجره دیدیم همسایه ی روبه رویی عروسی داره .

این بود انشای من.

اینم یه عکس از عروسک کوچولوم

قربون لبخند قشنگت نفسم


تاریخ : 12 مرداد 1393 - 05:22 | توسط : آجی ثمین | بازدید : 1811 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام